به قداست «عااشقانه»هایم سوگند میخواهمت؛ مانند خودت. این را به خاطر بسپار . در سکانس آخر، در مرز بین دو کویر، در نفس های یک زن، ناقوس مرگ به شمارش مع درآمد؛ سه، دو، یک و تمام. این فیلم به مرحله ی اکران نرسید. این را به خاطر بسپار و بخند . معمای جدول چشمانم لبخند توست. خانه خانه اش منتظر مانده اند. این را به خاطر بسپار و طواف کن . هفت هزار مرتبه، کعبه ی ویران شده در مردمک من را که عبادتگاه عاشقان بوده است.
درباره این سایت